کد مطلب:124405 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:133

نقل سخن پدر در نکوهش اشعث بن قیس
[111]-191 - بحرانی گوید:

در كتاب هدایة الحضینی نقل شده است:چون احتضار امام حسن علیه السلام فرارسید، به برادر خود - حسین علیه السلام - فرمود:پدر جعده (اشعث بن قیس) با امیرمؤمنان علیه السلام به ستیز برخاست. و در كوفه، پس از بازگشت از صفین - در حالی كه افراطی و از طاعت امام علی علیه السلام، منحرف شده بود - از او بازماند، و از امامت آن حضرت و حضور در جماعت هر یك از شیعیان، خودداری می كرد و بر [مرده ی] ایشان نماز نمی خواند، و [این]، از آن زمان [شد] كه از امیرمؤمنان علیه السلام بر منبر شنید كه فرمود:افسوس و درد این بی گناه را، بی گناه آل محمد، و گل خوشبوی، و نور چشم ایشان، این فرزندم - حسین علیه السلام - را، از [ستم] فرزند صلبی تو (ای اشعث!) كه با پادشاهی سركش و ستمگر - كه پس از پدر خود سلطنت یافته - همراه است.

ابوبحر احنف برخاست و گفت:ای امیرمؤمنان! نام او چیست؟ فرمود:آری، یزید بن معاویه، كه عبیدالله بن زیاد را به سپاهی از كوفه می گمارد تا حسین علیه السلام را بكشد، و این حادثه در دشت كربلا، در ساحل غربی فرات، رخ خواهد داد. پس گویی می بینم خوابگاه شتران؛ و محل فرود كاروان؛ و محاصره اش توسط سپاه كوفیان را؛ و نیز می بینم به كار گرفتن كوفیان، شمشیرها و نیزه ها و كمان های خود را در بدن، و خون و گوشت آنان؛ و نیز می بینم اسیر شدن فرزندان و خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله را، و نیز سوار شدن آنان بر محمل های خشن، و كشته شدن پیران و سالمندان و جوانان و كودكان را.

پس اشعث برخاست و گفت:رسول خدا صلی الله علیه و آله - همچون تو - ادعای علم غیب نكرد، این ها را از كجا می گویی؟ امیرمؤمنان علیه السلام فرمود:وای بر تو، ای عنق النار! سوگند به خدا! فرزند تو - محمد [اشعث] - از فرماندهان آنان است. آری، سوگند به خدا! شمر بن ذی الجوشن، شبث بن ربعی، عمرو بن حجاج زبیدی و عمرو بن حریث نیز جزو فرماندهان آن سپاه هستند.



[ صفحه 191]



پس اشعث، با شتاب سخن آن حضرت را قطع كرد و گفت:ای فرزند ابوطالب! آنچه را می گویی به من بفهمان تا پاسخت دهم.

فرمود:وای بر تو، ای اشعث! سخن، همان است كه شنیدی.

گفت:ای فرزند ابوطالب! سخن تو نزد من به اندازه ی دو دانه ی خرما ارزش ندارد. و پشت كرد [كه برود] و مردم برخاستند، و به امیرمؤمنان علیه السلام چشم دوختند تا اجازه دهد او را بكشند.

آن حضرت فرمود:آرام، خدا شما را رحمت كند. سوگند به خدا! من بر هلاكت او از شما توانمندترم؛ ولی باید [با گذشت زمان،] واقعیت بر كافران تحقق پذیرد.

و اشعث رفت و در كوفه دست به كار پیاده كردن حیله ی خود شد، و در خانه ی خود مناره ی بلندی ساخت و چون صدای مؤذن امیرمؤمنان علیه السلام در مسجد جامع كوفه برمی خاست، اشعث نیز بر بلندای مناره ی خود می رفت، و در حالی كه رو به سوی مسجد داشت، و به قصد امیرمؤمنان علیه السلام فریاد می زد:ای مرد! نمازت خالص نیست، تو جادوگر و دروغگویی.

و [روزی] امیرمؤمنان علیه السلام با گروهی از یاران خود، از كوی اشعث بن قیس - كه بر بلندای مناره ی خود بود - گذر كرد. پس اشعث چون آن حضرت را دید، رو برگرداند و آن حضرت به او فرمود:وای بر تو ای اشعث! تو را همان عنق النار - كه خدا برایت فراهم كرده - بس است.

اصحاب گفتند:«عنق النار» چیست، ای امیرمؤمنان! آن حضرت فرمود:اشعث چون احتضارش فرارسد، توده ای از آتش كشیده به او درآید تا به او برسد، و در حالی كه خویشانش ناظرند، او را در خود فروبرد و چون آتش كنار رود، او را در بسترش نیابند، پس درهای خود را ببندند، و آن را پنهان دارند، و بگویند به آنچه دیدید، اعتراف نكنید كه به شماتت علی بن ابیطالب علیه السلام گرفتار می شوید.

گفتند:ای امیرمؤمنان! عنق النار بعدا با او چه كند؟

فرمود:در آن، زنده و معذب خواهد بود تا در قیامت به آتش درآید.

عرض كردند:چگونه آتش در دنیا سراغ او آمد؟



[ صفحه 192]



فرمود:زیرا از خدا نمی ترسید و از آتش می ترسید؛ پس خدا با همان كه می ترسید عذابش كند.

عرض كردند:ای امیرمؤمنان! این عنق النار كجا خواهد بود؟

فرمود:در این دنیا؛ و اشعث را در خود، بر هر مؤمنی درمی آورد، و نزد او می افكند، و اشعث به او پناه می برد و به او می گوید:ای بنده ی صالح خدا! از پروردگار خود بخواه تا مرا از این آتشی كه در دنیا و آخرت جز به سبب بغض علی علیه السلام و شك در محمد صلی الله علیه و آله نیازارد، بیرون آورد. و مؤمن می گوید:خدا تو را در دنیا و آخرت، از آن بیرون نكند. و او را نزد خویش و خاندانش - كه شك در حادثه ی او دارند - می افكند تا با هم راز گویند. به او می گویند:به ما بگو چرا در این آتش افتادی؟ می گوید:به سبب شك در محمد صلی الله علیه و آله و بغض علی علیه السلام و ناسازگاری با او، و از روی كینه، ناخوش داشتن، و شكستن بیعت او، و بیعتم با دیگران. و آنان لعنتش كرده، از او بیزاری می جویند و می گویند:، ما نمی خواهیم به آنچه تو رسیدی، برسیم. [1] .


[1] مدينة المعاجز 196:3، ح 826.